شاید قرار بودِ همچی از شلمچه رفتن عوض شه و سرنوشت اونطور چپکی شه
شاید اگه اون سال من شلمچه نمیرفتم و .
الان ترم دوم یه رشته ای رو داشتم میخوندم.
قسمتِ یا هرچی .
همین الان تو همین ساعت با وضعیت خودم کنار اومدم و قبولش کردم.
مسخرست؟!
یهویی بی جهت یه نفس عمیق از سر آسودگی بکشی و به هیچی و هیچی فکر نکنی .
نمیدونم چرا یهو اون غمِ برداشته شده از رو قلبم.
پنجره رو باز میکنم و بوی بهار میاد و عچم عچم.
سرنماز میگفتم ، اگه حالِ مشترک خوب شه قول میدم منم دختر خوبی بشم ، میشه حالِ مشترک مورد نظرم خوب شه؟!
ناراحتی مشترک مورد نظرم
خودمم نمیدونم چرا ؟! واسه خودمم عجیبِ .
درباره این سایت