:))

خیلی خوب شد که الان دلم شکست ، خورد شدم ، کوچیک شدم.

آدم با هم جنس خودش راحت تر کنار میاد

دلش خالی میشه ، قلبش میشکنه ، برای یه لحظم شده اون وزنِ حرفِ روت فشار میاره نفستو میگیره.

حالا فکر کن یه پسر که برات مهمه برگرده بهت بگه برو، فکر کنم اون موقع دیگه بمیرم.

همین الانش از استرس هی میرم دسشویی و برمیگردم 

نمیدونم چرا یهو  الکی الکی.

آدمم اینقدر سست؟ لوس؟

مشترک جانم بدونِ اینکه بخوای و بدونی و مثلِ همیشه مقصر من بودم یه سیلی بزرگ زدی به صورتم

که قشنگ به کاری که نکردم مطمئن شدم ، به حرفایی که هیچ وقت قرار نبود به بن بزنم مطمئن تر شدم.

مشترک جانم توام میدونی اونقدر بقولِ تو حساسم و لوسم که داغون میشم با کوچیک ترین حرف.

میدونم توام کم طاقت شدی.

ولی کاش یکم دلت برام بسوزه. من خیلی دارم بیشتر خورد میشم. یکمم منو درک کن!یکم؟!

مشترک هرچه زودتر بهم بگی برو خیلی برام بهتره. 

من کلا نمیتونم .

اصلا طاقت هیچیو ندارم  

نبین بحث میکنم با همه.

خودتم میدونی بعد همه بحثا دارم گریه میگنم

دقیقا کاری که دارم الان میکنم

لعنت به لعنت کاش واقعا دستم میشکست

تو همیشه از بقیه انتظار نداری ، ولی خودتم فکر نکن حرف نمیزنی هیچی نمیگی

به اندازه خودت میسوزونی آدمو

نمیدونم چرا فقط رفتارِ بد منو بیشتر میبینی!

ولی فقط بهت میگم من خوبم . خیلیم خوبم و خیلیم گناه دارم. خیلی خیلی.

حسِ بدبختی بهت دست داده؟ 

دقیقا همون حالو دارم که آدم چقدر میتونه بدبخت باشه از تمامممم افراد زندگیش حرف بخوره.

ضایع شه مسخره شه منت بکشه

تا کی من باید منت ادمای اطرافو بکشم؟ تا کی هیشکی منو نمیبینه؟! بخدا منم خیلی خوبم من خودم میدونم گه خوبم و اصلا مهم نیست دیگه برام کسی منو نمیبینه! 

امشب یه حسم نابود شد برای دومین بار، دقیقا بعدِ رفتارای زهرا

منو میسوزوند میسوزوند

بعدا خودم یادم گرفتم چطور اونو از خودم زده کنم . همینم شد هردو از همدیگه بدمون میاد

حالا اون ادعا داره بازم خوب میشیم زمان میخواد برام مهم نیست

دیگه اصلا مهم نیست.

این وبم نمیخوام. 

هیچیو نمیخوام

اولین بارِ؟! نیست 

قبلا میگفتم هیچ وقت نمیخوام کاری کنم راجبِ منم مثلِ بقیه حرف بزنی و دلخور بشی ولی بعد اینکه دلخوریتو گفتی ، سوختم آتیش گرفتم ، بعد تک تک نبودنات ، شاخ درآوردم

بعد تمامِ دیر کردنات تعجب کردم.

واسه تمامِ حرفای شوخی شوخیت دلم گرفت ، چطور حرفای تو شوخی بودن؟ من نباید به دل میگرفتم ولی تو تک تگ حرفای منو بدل گرفتیو اعصابت خورد شد.

چقدر دلم میخواست بین من و ب فرق نزاری پیشِ اون بگی دلت گرفته از دستِ من

و حیف که نمیتونم بگم ازش متنفرم. چون نیستم اونم به اندازه خودش خوبه

تقصیرِ منه این بودنِ اشتباهه. من از شماها نبودم من کسیم که خیلی باهاتون فرق دارع

نمیدونم ته حرفامون چه نتیجه ای گرفته میشه ولی انگار بهتره برای تو بیشتر. من خیلی همرو اذیت میکنم خودمم میدونم فهمیدم که بودنم خود به خود آزار دهندست.

نمیخوام ته همه اینا مثل خودت و دوستات بگم میرم میرم . متنفرم ازین رفتارتون هرگز نمیگم خودت باید نتیجه بگیری وقتی حالت خوب بود تا اون موقعم حرفی نمیزنم

شاید تو نوشتن اینم عجله کردم و رک بودم



مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها